هانا آرنت پیش از برگزاری دادگاه آیشمن از سردبیر «نیویورکر» خواست تهیهی گزارش از جریان دادگاه را به او بسپارد: «.. این تعهدی بود که به گذشتهام داشتم».مقالههای آرنت در پنج شمارهی پیاپی در نیویورکر چاپ شدند و سپس در کتابی بهنام «آیشمن در اورشلیم: گزارشی از ابتذال شر» (۱۹۶۳) گردآوری و منتشر شدند. گزارش آرنت از رویهی دادگاه، توصیفش از آیشمن و نقش شوراهای یهودی در دوران جنگ باعث شد این کتاب بسیار بحثبرانگیز شود.مدعای آرنت در این کتاب ابتذال شر است، اینکه آیشمن نه یک هیولا، بلکه فردی عادی بوده و تنفری عمیق از یهودیها نداشته است. آرنت بر این باور است که او صرفاً در «اندیشیدن» ناتوان بوده و هیچگاه متوجه نشده مشغول چهکاری است: «مسئلهی آیشمن دقیقاً این بود که بسیاری شبیه او بودند، و اینها افرادی منحرف و سادیست نبودند، بلکه بهشکلی وحشتناک معمولی بودند».درواقع، تشخیص آرنت این بود که حضور و فعالیت آیشمن در پروژهی «راهحل نهاییِ» نازیها نه به دلیل تنفرش از یهودیها، بلکه بهدلیل ضعف یا نبود قوهی تفکر و داوری در او بوده است.آرنت در مقالهی مسئولیت شخصی «در دوران دیکتاتوری»، که یک سال بعد آن را نوشت، به انتقادها پاسخ داد «تقریباً مسلم فرض کرده بودم که همهی ما همچنان با سقراط همعقیدهایم که تحمل رنجِ ظلم بهتر از ظلمکردن است. معلوم شد باورم اشتباه بوده است».او در ادامه از تعجب خود میگوید، از اینکه گویی همه باور دارند مقاومت در برابر وسوسه غیرممکن است و در دوران جنگ یا سختی نمیتوان از کسی انتظار اعتماد داشت و وادارشدن و وسوسهشدن یک معنا یافتهاند.او با ارجاع به مری مککارتی، دوستِ نویسندهاش، نشان میدهد این باور مغالطهای بیش نیست: «اگر کسی اسلحهای به طرفتان نشانه برود , ...ادامه مطلب